پارت 36 📜

5.4K 874 274
                                    


نامجون دفترچه ش رو در آورده بود و قبل از این که جیمین بگه چخبره گفت : شایعه ی 4 میگه اگه کسی توی هوای بارونی، بیرون از خونه باشه و خیس بشه نمیتونه بیاد توی خونه و اگه نزدیک در بشه اون رو... برق میگیره!!

کوک صورتش رو جمع کرد : خیلی مسخرست!

تهیونگ سمت جیمین برگشت و نگران گفت :چرا بیرون بودی؟ سرما میخوری خب.

جیمین همونطور که توی خودش جمع شده بود گفت : همینطوری. دلم می‌خواست زیر بارون قدم بزنم.

جونگ کوک پوفی کشید و سمت جیمین رفت و همزمان گفت : ضد طلسمش چیه؟اوه نه صب کن حدس بزنم! از اونجایی که پدربزرگ عزیزمون بسیار منحرف تشریف داشت احتمالا الان باید با یکی از ما سکس کنه !

نامجون شونه بالا انداخت و گفت : شاید باورت نشه ولی این یکی کار خاصی نداره. فقط کافیه جیمین رو کامل خشک کنیم.

جونگ کوک : اوه.

تهیونگ همچنان نگران به جیمین نگاه می‌کرد : من میرم حوله و سشوار بیارم.

جونگ کوک : سشوار؟

تهیونگ : آره توی اتاق پرنسس چند تایی پیدا کرده بودیم یادته؟

و بعد سمت راه پله رفت و همزمان یونگی از اتاق بیرون اومد : خب چیشده؟ شایعه ی جدید؟

نامجون براش توضیح داد و یونگی سرشو تکون داد: حال هوسوک خیلی خوب نیست. پشتش خیلی بد زخم شده. ولی جین نمیزاره کمکش کنم.

نامجون : الان احتمالا خیلی کلافه ست که صبحونه ای که آماده کرده بود سرد شد.

سر و کله ی تهیونگ پیدا شد و یکی از سشوار ها رو به یونگی داد و یکی رو به نامجون داد و سمت کوکمین رفت و یه حوله ی بزرگ صورتی رو برای جونگ کوک پرت کرد و یکی دیگه رو هم خودش برداشت : خب. بیاین این پیشی رو خشک کنیم!

جیمین لبخند زورکی ای زد :فک نکنم این همه تجهیزات لازم باشه. اممم. لباس رو چیکار کنم؟

تهیونگ : لباس؟

جیمین پوکر شد : آره دیگه! باید اینا رو عوض کنم و خشک باشم تا بتونم برم داخل.

جونگ کوک : اوه... میتونی از لباسای من استفاده کنی تا وقتی لباسهایی که سفارش داده بودی برسن.

جیمین : نه نه مرسی فک کنم بهتره فقط...

تهیونگ وسط حرفش پرید : آره بهتره از مال من استفاده کنه!

و به جیمین لبخند منظور داری زد. جیمین گیج شده بود اما با موقعیتی که دیشب پیش اومده بود، ترجیح داد فعلا با تهیونگ موافقت کنه :آره! سایزمون یکیه!

جونگ کوک شونه بالا انداخت.

بعد از این که جیمین لباس هاش رو در آورد و دورش حوله پیچید، موهاش رو سشوار کشیدن و سریع تر داخل رفتن.

📜 rumor / شایعه 📜Onde as histórias ganham vida. Descobre agora